من یک اخلاق عجیب دارم. وقتی با چیزی کیف می‌کنم، باید با تمام جهان به اشتراکش بگذارم. هرچند در ادامه از اینکه یک رقیب عشقی برایم پیدا شده اعصابم به هم بریزد. هرچند هی با خودم تکرار کنم نه، عشق هیچ‌کس مثل من نیست؛ اما باز هم اگر چیزی ببینم و بخوانم که بهم مزه بدهد و مغزم را روشن کند، باید حداقل به یک‌نفر نشانش بدهم. 

وقتی دانشجوی ادبیات فارسی شدم، افتادم توی تله! من از اکثر درس‌ها لذت می‌بردم و وقتش را هم نداشتم که همه‌ی آن شیرین‌کاری‌ها را بازگو کنم. گلیم خودم را هم نمی‌توانستم درست و حسابی از آب بکشم بیرون، چه برسد اینکه دستِ دیگری را هم بکشم و بیاورم توی آب. برای همین کارم این شده بود که هرروز بروم و به اولین آدم اهل دلی که پیدایش کنم، یک وویس بدهم و یک نکته‌ی نمکینی که آن روز کشف کرده بودم را برایش تعریف کنم. که خب بعضی وقت‌ها آدم‌ها دونقطه نگاهم می‌کردند که الان که چی؟ و من می‌فهمیدم در انتخاب اهل دل نامبرده اشتباه کرده‌ام. 
از ترم اول آثار زیادی بودند که دلم را بردند و هی فکر کردم چطور پخششان کنم؟ هرهفته یک‌کمی از آن‌ها را توی وبلاگم بگذارم؟ چندنفر حوصله‌ی خواندنش را دارند؟ بعد چطوری ترجمه‌ی لغات دشوار و نکاتش را بگذارم؟ لای متن؟ بعد از متن؟ سخت می‌شود که. پس نشستم با خودم فکر کردم که حالا من باید چه کار کنم؟ هم دارم از عشق خفه می‌شوم. هم دلم نمی‌خواهد همه‌اش بروم سر یک نفر خراب بشوم. این سوال را با عشقِ بی‌حدِ من به دبیری ادبیات با هم پیوند بزنید. بعد با علاقه‌ی بی‌اندازه‌ام به شعرخواندن برای دیگران. 
نتیجه‌اش می‌شود این پست!
هر اثری را به یک دلیل بی‌خیال شدم؛ تا اینکه منطق‌الطیرِ عطار اسیرم کرد. واقعاً می‌گویم. من بعد از پنج‌ترم سر کلاس منطق‌الطیر از خوشی بال‌بال می‌زدم و این بار دیگر گلوله به خود دریچه‌ی قلبم خورده بود. بعد به نتیجه‌ی پاراگرافِ قبلی رسیدم. 
یکی دوبار فایل‌های امتحانی از شعرهای دیگر ضبط کردم و وقتی دیدم بدک به نظر نمی‌رسد، تصمیمم را قطعی کردم. 
خلاصه اینکه قرار است دور هم منطق‌الطیر بخوانیم! من بخوانم و شما بشنوید و نظراتتان را بهم بگویید. اگر جایی به نظرتان نیاز به تغییر دارد، اگر از نکته‌ای سریع رد شدم و می‌خواهید درباره‌اش بیشتر بدانید، اگر زیادی روی نکته‌ی ساده‌ای کلید کردم، اگر از صدا و تصمیمم خوشتان نمی‌آید و می‌خواهید دهنم را ببندم، که متاسفانه برای این یکی چاره‌ای ندارم.
 
و خب بقیه‌ی حرف‌ها را در فایل صوتی زده‌ام! بروید بشنوید و ببینید به نظرتان چطور پیش خواهد رفت. 
راستش دوام این برنامه با شوق فعلی، خیلی به شما بستگی دارد. پس اگر می‌شود حتما بشنوید و حتما نظرتان را بگویید. 
 
چسبک: آقا فرید: آقا فریدالدین عطار نیشابوری
 
 
 
 
 
 
 

دریافت

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها